نفوذ بعضی افراد در لباس روحانیت با ادبیاتی مانند « درآب سنگین اراک دفنشان می کنیم و رویشان سیمان می ریزیم» و یا «اگر بنا بر امر به معروف فیزیکی باشد تیکه پارشان می کنیم» و... مایه شرمندگی حوزه و روحانیت شده است!
در این هنگام آن فقیه ومرجع فیلسوف نگاه حسرت آمیزی به حاضران انداختند وخطاب به آن فرد فرمودند: «پس شما با این سخن و برخورد، گفته او را ثابت وتایید کردید ونشان دادید که واقعا مصداق همان لفظ هستید ولی در ظاهر لباس روحانی پوشیده اید!» سپس خیلی با ملاطفت ومهربانی تذکراتی ونصایحی ارائه دادند واضافه کردند : اگر بنا باشد برخورد های ما هم مانند سایر افراد باشد وبا آنها مقابله به مثل بکنیم ، آن وقت فرق ما با آنها چه می شود؟
ما روحانیون که ادعا می کنیم جانشینان رسول خدا (ص) وائمه معصومین هستیم، باید این را در عمل نشان بدهیم. آنگاه به سیره معصومین پرداختند که پیامبر مصداق اتمّ « اشدّاء علی الکفار ورحماء بینهم » بودند واین شدت بر کفار هم بیشتر ناظر به سردمداران وطواغیت کفار است. آن حضرت نسبت به توده مردم اعم از کافر ، مشرک ومسلمان « اُذُن خیر»، مهربان و رحیم بودند.
از فرمایش ایشان وکتب سیَر وتاریخ بر می آید که این سیره نبوی وعلوی در طول تاریخ از آغاز غیبت صغرا تاکنون درمیان علما وفقهای شیعه وجود داشته وعملی می شده است.
آنها در میان مردم بر مبنای کرامت انسانی، عزت محوری، حسن ظن، گذشت و مهربانی ظاهر می شدند و رفتار می کردند. در حالات خواجه نصیر طوسی می خوانیم : چون فردی به وی نامه ای نوشت و در آن ایشان را « کلب بن کلب» خطاب کرد. خواجه نصیر جواب بسیار کریمانه داد و نوشت: این که مرا سگ وفرزند سگ خطاب کردید درست نیست ، چون سگ از چهار پایان است و فلان صدا را در می آورد و چنین و چنان است، در حالی که هیچکدام این خصوصیات در من نیست.
در تاریخ مشروطه آمده است یکی از منبری های معروف کربلا که مخالف مشروطه بود و در منبر به شدت علیه مرحوم آخوند خراسانی صحبت می کرد. او در اواخر عمرش مقروض شد، بناچار می خواست منزل مسکونیش را بفروشد تا بدهی هایش را بپردازد. وقتی خبر به آخوند رسید مانع از آن شد وتمام بدهی های دشمن سر سخت خود را پرداخت کرد ونگذاشت او خانه به دوش شود.
در اوج آشوب های دهه پنجاه لبنان ، چند نفر از جوانان عضو حزب کمونیست «جبهه خلق به رهبری جرج حبش»، ماموریت می یابند تا در یک عملیات ترور ، سر راه امام موسی صدر کمین کنند وخودروی حامل ایشان را با « آرپی چی 7» منهدم سازند. اما خوشبختانه دیر می رسند وماشین از آنجا عبور می کند، آنها بی خبر ساعاتی منتظر می شوند بعد ناامید شده و هنگام برگشت توسط نیروهای جنبش امل دستگیر و به حضور امام موسی صدر آورده می شوند ، اما ایشان در همان جلسه دستور آزادی آنها را صادر می کنند.
در باره شهید مظلوم آیت الله بهشتی هم معروف است وقتی شعار « شاه زنا زاده است وخمینی آزاده است » را می شنود، آشفته خاطر شده ومی فرماید: « رضاخان ازدواج کرده بود ، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی شود به بام سعادت حلال رسید.»
به شهادت تاریخ بدنه حوزه وروحانیت همین است وبس. علما ودانشمندان شیعی هرگز حاضر نمی شدند کوچکترین آزاری حتی به حیوانات برسانند. در رقت قلب وصفای باطن مرحوم علامه طبا طبایی به نقل از همسرشان نوشتند: وقتی یک گربه ای در چاه حیاط منزل افتاد، انگار که یکی از فرزندانش به چاه افتاده ، بسیار مضطرب ونگران بودند، آن روز درس را تعطیل کردند، کارگر وچاهکن و مقنی آوردند وسر چاه را باز کرده وگربه را از آن بیرون آوردند وآن وقت آرام گرفتند واز این که گربه زنده از چاه بیرون آمده بود شکر به جای آوردند.
از حضرت استاد قرائتی شنیدم می فرمود یک سالی در سفری به مشهد به خدمت مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد آقا تهرانی رسیدیم ، وسط حیاط کنار حوض نشسته بودند ، وقتی وارد شدیم ما را به داخل اتاق که چند پله داشت بردند. چند لحظه گذشت، آن مرحوم متوجه شدند که چند مورچه روی لباسشان راه می روند ، فرمودند اینها در حیاط روی لباس من آمدند الان نمی توانند از داخل اتاق برگردند ولانه هایشان را گم می کنند.سپس بلند شدند وبا زحمت پله ها را پایین آمدند ودر کنار حوض مورچه ها را روی زمین گذاشتند وبرگشتند.
در حالات حضرت امام خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران هم به نقل از هم حجره هایشان نقل است وقتی مگس هایی وارد حجره می شدند وبسیار هم آزار دهنده بوده وفرصت استراحت وتمرکز ومطالعه را از آدم می گرفتند ، اما حاج آقا روح الله هرگز اجازه نمی دادند با مواد کشنده آنها را از بین ببریم. با پارچه وحوله ای آنها را یکی یکی که خیلی هم وقت می برد وزحمت داشت از حجره بیرون می کردند.
اخیرا بعضی افراد و کسانی که متاسفانه در لباس روحانیت حضور دارند در فضای سیاسی - اجتماعی کشور برخی رفتار وکردارهایی از خود بروز می دهند که هیچ سنخیتی با بدنه وارکان حوزه وروحانیت ندارد.
ادبیات عجیب وغریبی مانند : «می کشیم» ، « اعدامشان می کنیم» ، « در آب سنگین اراک دفنشان می کنیم ورویشان سیمان می ریزیم» ، « اگر بنا بر امر به معروف فیزیکی باشد تیکه پارشان می کنیم» و... که مایه شگفتی وشرمندگی برای بدنه حوزه وروحانیت شده است.
معروف است در عصر زعامت ومرجعیت مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، طلبه ای دزدی کرده بود . وقتی خبر به آن فقیه موسس رسید فرمود : نگویید طلبه دزدی کرده است ، بگویید فردی لباس طلبگی به تن کرده وبعد به دنبال دزدی رفته است، چون طلبه اگر طلبه واقعی باشد هرگز دزدی نمی کند.
حال سوال این است ، آقایانی که لباس روحانیت به تن کرده و فرهنگ «خشونت وبگیروببند و بکُش» در میان مردم وجوانان ترویج می کنند، در کدام حوزه علمیه درس خواندند؟ از حوزه درسی کدام استاد بهره گرفتند؟ در بدنه وارکان حوزه که این خبرها وجود ندارد! آنچه که ما سراغ داریم این بساط ها در حوزه اصلا جایگاهی ندارد.
آیا بهتر نیست بگوییم اغلب اینان کسانی هستند که شخصیت ها یشان در جاهای دیگر شکل گرفته وهیچ نسبتی به جز یک دست لباس با حوزه وروحانیت ندارند؟
آیا نمی توان اینها را «نفوذ جریانی» در حوزه علمیه نامید که بر خلاف سیره دیرینه وسنت اصیل روحانیت ومرجعیت تلاش وتکاپو می کنند؟ ماجرا آن وقت جالب ترو سوال برانگیز تر می شود که قیافه اخلاقی هم به خود می گیرند.